روزهای گذشته ما
سلام و صدتا سلام عزیزای مامان خیلی وقته ننوشتم و اینها همه بر میگرده به ناخوش بودن احوالمون. مامان جونی همچنان درگیر بیماری هست و ما منتظر و دست به دعا. دیشب فهمیدم یکی از همکارهای استان گلستان خانم وحیده سادات نقیبی همراه خانواده اش تصادف کردن و فوت شدن. حسابی حالم گرفته شد. دایی بابای ایلین دو هفته قبل با ماشین خودش که بارش الیاف بوده و قیمت بار هم حدود 5 میلیارد تومان بوده گم شده بود. بعد از سه روز جنازه بنده خدا رو نزدیکیهای رباط کریم پیدا کرده بود. ماشین رو هم برده بودن. 7 خرداد عروسی دایی مهدی است. هیچ کدوم از فامیل های ما به خاطر خاله بزرگ نمیان و من خیلی ناراحتم. احتمالا فقط ما بریم. به خاطر استرس های زیادی که دا...